عید سعید غدیر خم ( زبانحال پیامبر صلی الله علیه و آله)
غـمها که به سر آمـد آغـاز ظـفـرها شد الوعـده وفـا! روز دندان به جگـرها شد وا کرده بـغـل بـرکه بر روی مـسافـرها آنـقدر جهـاز آمد کـوهی شد و بالا رفت چشمان همه سویش من باب تماشا رفت مـوقـوفۀ حـیـدر بود هـر خـط بـیـانـاتش میگفت که ای مردم فرمانده لشگر کیست هرچند پیمبر نیست هارون پیمبر کیست انگـشـتر ایـمان را هـمواره نـگـین بوده یا رب به علی بوده یک عمر دعای من هروقت زمین خوردم بوده ست عصای من وقتی به رکوع آمد طعنه به سلیـمان زد مغرور نبود اصلا هرچند شجاعت داشت از زندگیاش دل کند با مرگ رفاقت داشت بـایـد به دل مـومـن عـشـقـی ازلـی باشد من می روم ای امت زیر نظـرش باشید تـنها نـشود یک وقت مـثل سپـرش باشد روزی نـرسد بـاشـد در بـیـن شـما تـنهـا کاری نکـنـید از درد شبها بـشود بـیـدار از درد کـبودیها از زخـم نوک مسمار یک سر بروی نیزه یک خواهر جان بر لب |